بررسي کلمه(جَور)درخطبه 22 نهج البلاغه فيض الاسلام+نسيم معرفت

ساخت وبلاگ

نتيجه تصويري براي خطبه 22 نهج البلاغه


ترجمه و شرح خطبه 22 نهج البلاغه


 


***نسيم معرفت***




أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ كَانُوا وَلُّوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ يَا خَيْبَةَ الدَّاعِي مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِيبَ وَ إِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي .


 


 از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السَّلام است (در توبيخ و سرزنش كسانى كه كشتن عثمان را به آن حضرت نسبت دادند مانند طلحه و زبير، و بطلان دعوى ايشان را ثابت ميكند، پس از آن شجاعت و دليرى خود را اظهار مى‏ فرمايد:)


 (1) آگاه باشيد شيطان گروه خود را بر انگيخته و سپاهش را گرد آورده تا جور و ستم به جاهاى خود باز گردد (فاسق ستم پيشه گيرد) و باطل به اصلش برگردد (جاهل نادرست گويد) (2) سوگند بخدا خوددارى نكردند از نسبت دادن بمن منكرى را (نسبت دروغ كه بمن دادند كشتن عثمان و رضاى من بر قتل او مى‏باشد) و ميان من و خودشان از روى عدل و انصاف سخن نگفتند (زيرا اگر بعدل و انصاف رفتار مى ‏كردند و بطلان دعوى ايشان واضح بود) (3) و (دعوى نادرست ايشان آنست كه) حقّى را (از من) مى ‏طلبند كه خودشان ترك كرده‏اند، (خونخواهى مى‏ نمايند از) خونى كه خودشان ريخته ‏اند، پس اگر من در ريختن آن خون (كشتن عثمان) با ايشان شركت كرده بوده‏ام آنها را هم بهره‏اى از آن بود (پس اينان نبايد در صدد خونخواهى عثمان بر آيند، زيرا آنان نيز قاتل هستند، نه وارث تا بتوانند خون او را مطالبه نمايند) و اگر بدون من مباشر بوده‏اند، پس باز خواستى نيست مگر از ايشان، و بزرگترين حجّت و دليلشان (بر نسبت دادن شركت در قتل عثمان بمن) بر زيان خودشان است (زيرا خودشان در قتل او مباشرت داشته‏ اند، و من مى‏دانم ايشان در صدد خونخواهى عثمان نيستند، بلكه) (4) شير مى‏خواهند از مادرى كه از شير دادن باز ايستاده و زنده مى‏خواهند بنمايند بدعتى را كه مرده (توقّع دارند من هم مانند عثمان از مال فقراء و مسلمانان هر چه مى‏خواهند بايشان بدهم، و ليكن من چنان نخواهم نمود و بدعت او بر نمى‏گردد) (5) اى نوميدى كه دعوت ميكنى (مرا بجنگ يا به موافقت خويش ميخوانى حاضر شو) دعوت كننده كيست و بچه چيز اجابت ميشود (مقصود از اين جمله بيان رذالت و پستى دعوت كننده آن حضرت است بجنگ كه طلحه يا زبير يا عائشه باشند) و من به حجّت خدا بر ايشان و علم او در باره اينان راضى هستم (بآنچه خداى متعال ميان من و ايشان حكم كرده و حجّت بر آنها تمام ساخته رضاء مى‏دهم، و خداوند بفساد نيّت و ضلالت كارشان دانا است، و مراد از حجّت خدا فرمان او است به جنگيدن با ياغيان، چنانكه در قرآن كريم س 49 ى 9 مى ‏فرمايد: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ يعنى اگر دو طايفه از مؤمنين با يكديگر كارزار كنند ميان ايشان را صلح دهيد و اگر يكى از اين دو طايفه تعدّى و ستم كرد و بصلح راضى نگشت كار زار كنيد با كسانيكه تعدّى كنند تا بحكم خدا بر گردند و امر و فرمان او را پيروى كنند، پس اگر براه حقّ باز گرديده جنگ را ترك نمايند ميان ايشان را بالسّويّه اصلاح كنيد، و عدالت داشته باشيد كه خدا عدالت كنندگان را دوست مى ‏دارد. خلاصه منظور حضرت آنست كه من به فرمان خدا راضى هستم) پس اگر ايشان سركشى نمايند (از راه حقّ پيروى نكنند) برندگى شمشير را بآنها حواله ميكنم (آنان را بقتل مى‏ رسانم) كه ايشان را براى بهبودى از باطل (بيمارى جور و ستم) كفايت ميكند و حقّ را يارى مى‏ نمايد، (6) و شگفت است پيغام فرستادن ايشان بسوى من كه براى نيزه زدن بيرون بيايم و براى شمشير كشيدن شكيبا و بردبار باشم مادرشان به عزايشان بنشيند، هيچ وقت من بجنگ تهديد نمى‏ شدم و از ضرب شمشير نمى ‏ترسيدم، و من بوجود پروردگار يقين داشته در دين خويش شكّ و شبهه‏ اى ندارم (تهديد و ترسيدن سزاوار كسى است كه بخداى خود يقين نداشته در دينش شبهه دارد باين جهت از مرگ و كشته شدن مى ‏ترسد).


خطبه 22 از نهج البلاغه فيض الاسلام


************************************************


 


توجه :


يکي از عزيزان در يکي از گروه هاي مجازي ( گروه نهج البلاغه )  کلمه  «جَور» در عبارت ( ....لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ...) را  از  «جار » به معناي همسايه گرفته و گفته است که  : 
يکي از بزرگترين اشتباهات مترجمين اين است که «جور» را ستم و ظلم ترجمه مي نمايند ؟!!


بنده که به درخواست خودم  موقّتا در آن گروه عضو شده بودم اين معنا را قبول نکرده و متن زير را  در آن گروه ارسال کرده بودم  . 


اينک  مطالب آن بزرگوار و بنده ذيلاََ ذکر مي شود  :


 


واما مطلب آن بزرگوار :




پس شيطان تمام لشکر خود را جمع کرد.
حال براي چه؟
ليَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى اءَوْطَانِهِ
يکي از بزرگترين اشتباهات مترجمين اين است که «جَور» را ستم و ظلم ترجمه مي نمايند.
در حاليکه جور بمعناي ستم و ظلم نيست
در شرح خُطَب پيشين عرض شد فهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ بمعناي کسي است که راهي در همسايگي راه خداوند تاسيس ميکند؛ و مردم را از راه خدا منحرف ميکند.
پس جائر و همچنين جَور؛ از  « جار بمعناي همسايه» مشتق شده اند.
بنابراين جَور در اين جمله، يعني تاسيس مکتب و سيستمي، در همسايگي دين الهي
بعبارتي اين کلمه لطيف؛ نشان ميدهد که مکتب خلفاء، اسلام نبود؛ بلکه مکتبي بوددر کنار و مجاورت اسلام.
در اينجا مشخص ميشود که راه اندازان جنگ جمل( اعم از هسته مديريت«معاويه» سواره نظام ها« طلحه، عايشه، زبير، عبدالله بن زبير، مروان و...) همچنين پياده سواران آن( مردم بصره و بعض افراد فريب خورده) همگي بدنبال برگشتن حکومت عدل علوي به حکومت عثماني بودند.
اما جمله بعد:
و يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ
اين جمله هم نشان ميدهد باطل براي آنکه باطل ناميده شود؛ بايد به حد نصاب مشخصي برسد.
پس همانگونه که حزب، بمعناي مطابقت نعل به نعل تمام اعضاي حزب نيست؛ در اينجا هم ميگوييم: حکومت، يا حتي فردي براي اينکه باطل ناميده شود؛ نياز دارد يک حد نصاب مشخصي را بگذراند.
بقول دانشگاهي ها، بايد واحد هاي مشخصي را پاس نمايد
لذا توجه داشته باشيم بمحض ديدن يک يا چند اشتباه؛ فرد خاطي را متهم به باطل بودن ننماييم.


***********************************


و اما مطلب ارسالي بنده  جهت توضيح مختصر درباره کلمه « جَور » در  متن  خطبه 22 نهج البلاغه :




سلام عليکم

به نظرم معنايي که از  کلمه ( اَلجَور  در خطبه 22) بيان نموديد  معناي مطابقي لفظ مذکور نمي باشد اگرچه به معناي لازمي شايد بلاشکال باشد. آنگونه که در چند لغتنامه معتبر به اجمال نگاه کردم از جمله لِسانُ العَرَب و تاجُ العَروس و مَقاييسُ اللُّغة و ...  کلمه جَور  را به معناي همسايه ذکر نمي کنند اگر چه کلمه جار از جيم و واو و راء مي باشد. با توجه به اصطلاح تُعرَفُ الأَشياءُ بِأَضدادِها ، جَور را نقيض عدل مي دانند کما اينکه ظلم را در مقابل قِسط . (اَلجَور :نَقيضُ العَدل). به نظرم معناي اصلي جَور و ظلم ، عدول و انحراف و تجاوز و ميل به انحراف است لکن در جَور همين معاني  همراه با قهر و جبر و غلبه  و تسلُّط است و در واقع بين ظلم و جور  نسبت عام و خاص مطلق است به اين معنا که هر جوري  ظلم است و لاعکس .
در رابطه با کلام حضرت که فرمود : 
لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ   معنايش آن است که شيطان (که در قالب معاويه با سواره نظام و پياده نظامش تجسم و تجسد پيدا کرده ) حزب و گروه خود را براي مقابله با حق برانگيخته و سپاه و لشکر خويش را گرد آورده تا حاکميت جَور و تجاوز و... را به جايگاه هاي خود برگرداند  و عبارت و جمله بعدش يعني وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ و همچنين شيرازه و اساس اين خطبه  نيز قرينه بر اين معنايي است که عرض کردم . در طول تاريخ بين حق و باطل تقابل بوده و بعدا نيز خواهد بود . اهل حق خواهان عدالت و قسط ( با عنايت به تفکيک معاني اين دو لفظ  ) هستند و باطل در پي ظلم و جور (با تفکيک معاني اين دو) .  بايد توجه داشت حضرت مي خواهد بفرمايد که شيطان (معاويه و...) با همه قوا ونيرويش آمده است که ظلم و ستم و اجحاف و تجاوزگري را حاکميت ببخشد و نهادينه نمايد. در طول تاريخ  ظلم بوده اما در برخي اعصار جَور نيز بوده مثل دوره فَراعنَه که هم ظلم بوده وهم جَور . در عصر حضرت امير  (عَلَيهِ السَّلامُ )   ، شيطان ( معاويه و ... )  عزمش را جزم کرده که حاکميت جَور را برقرار نمايد . نظام و حکومتي که در همه ابعاد آن  با قهر و غلبه و تسلُّط و تحقير  در حق مردم و جامعه و دين ، ظلم و تجاوز کند ......


سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
27آذر 1395


 




(انواع آيت الله؟!)نوشته ر...
ما را در سایت (انواع آيت الله؟!)نوشته ر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nasimemarefata بازدید : 171 تاريخ : جمعه 17 دی 1395 ساعت: 13:36